غیرتی به جوش نیامد مگر از هوادارکاسه زیر نیمکاسه
ابراهیم فتاحی – خبرنگار: کاسه چه کنم را به دست پرسپولیس دادهاند و خودشان را خلاص کردهاند. کاسهها زیر نیمکاسه رفت و دستها در یککاسه شد تا اوضاع، این شد که شد. پرسپولیس باید خودش فکری کند و آقایآنهم ریاست و مدیریتشان را. اگر خوب شد و مقبول افتاد که باد در غبغب و مار به آستین، خواهند گفت؛ ما آنیم که رستم بود پهلوان. اگر هم خراب شود که کار این و آن باشد و رستم از پشت، خنجر خورده است. دولت قبلی این بود. دولت فعلی همین است، دولت بعدی نیز غیر از این نمیتواند باشد.
پرسپولیس قربانی ساختار اشتباه ورزش، اقتصاد ایران و البته صنعت وجود نداشته فوتبال است. تمام عقلشان را که روی هم بگذارند، آخر ایدهها میشود خصوصیسازی. اگر بیسواد باشی، با این هم مشکلی پیدا نمیکنی.
حکایت این روزهای پرسپولیس از آنجا به این روز درآمد که آدمهایی آمدند تا از دیگ پرسپولیس آشی برای خود و ارباب خویش ببرند. قدیمها حکایت این بود که جناب خدمتکار، بازیگوشی کرد. کاسه از دستش افتاد و چون شکست، بر سرکوفت که ای وای چه کنم؟ حکایت پرسپولیس البته کمی متفاوت بود. این اربابان که به کاسهای آش اکتفا نمیکنند.
پس ای دیگ آش، به نام پرسپولیس باش، آنهم با یک وجب روغن به بالاش. سر آخر، کاسه شکسته، روغن ریخته و آشی که از تعدد آشپزهایش نمیتوان به آن لب زد، نذر پرسپولیس است که اتفاقا خیلیها را شفا میدهد اما چشم خودش را کور کردهاند که چشم بازار را در بیاورند. خود هم به تماشا، نان و کباب را به نیش میکشند.
*پهلوان شهر را زدند
پرسپولیس، این پرطرفدارترین تیم آسیا، با مخاطبان و مشتریان بالقوه میلیونی، معطل این و آن است که سرانجام کارش با دستهگلهایی که آقایان به آب دادهاند، چه خواهد شد. کاسه را شکستهاند، رفتهاند و چه کنم چه کنم را برای پرسپولیس و هوادارانش گذشتهاند. کاسهای که چون شکسته، هیچ چیز در آن بند نمیشود که بخواهد پر شود. پرسپولیس حالا باید ایده به خرج بدهد برای متقاعد کردن هوادارانش برای کمک، کم یا زیاد بحث بعدی است. انبان پرسپولیس خالی است. خالیاش کردهاند و چارهای هم برایش نگذاشتهاند. پهلوان شهر، امان بریده از جفای روزگار و ناجوانمردان عالم، نگاهش به مردمانی است که شاید یادشان مانده باشد که پهلوان برایشان چه کرده است و شهرشان بدون این پهلوان، چه روزگار سخت و طاقتفرسایی خواهد داشت، اگر زخمهایش التیام نیابد.
*دست داروغه و بزن بهادر شهر در یککاسه
پرسپولیس حالا باید به ایدههای جدید فکر کند برای گرفتن کمک از هوادارانش. از مریدانی که دل به مُراد خویش دادهاند. آنهم با کَت و دست بسته. هرچند ته ذهنمان این است که اگر این دستها بسته نبود، این مدیران چند مرده حلاج میشدند. امروز بهانه و توضیح دارند ولی باید حواسشان باشد که فرداها اینگونه نیست. فعلا که دست پیش را دارند از این باب که نباید کاری کرد. نمیشود کاری کرد. درآمد که ایجاد کنی، برای بزن بهادر شهر است. داروغه هم هوایش را دارد. این شهر بیدر و پیکر پر از بزنبهادر و داروغه است.
سوی دیگر، پرسپولیس است و خروار خروار پروندههایی که به سرانجام رسیدهاند و آنها که در صف به نتیجه رسیدن هستند. شکایتهایی که جریان دارد و شکایتهای که هنوز تصمیم نگرفتهاند به جریان بیفتد.
پهلوان شهر هر چه دربیاورد برای دیگران است و هر چه هزینه باشد برای او است. اینگونه تقسیم کردهاند که عدالت برقرار شود و هر کس تحفهای ببرد. عدالت در این شهر همیشه اینگونه بوده است.
*غیرتی به جوش نیامد مگر از هوادار
از این حرفها که کمی فاصله بگیریم، باید پرسید آخرش که چه؟ تا کی و تا کجا؟ مگر سر و ته این کمکها چه قدر خواهد شد؟ اصلا حواستان هست پرسپولیس باید چه قدر پول دست و پا کند؟ یعنی الان به غیرت یک عدهای برنمیخورد؟ میپرسند غیرت اصلا چیست. اوه! اشتباه از من بود، از کجا بدانند غیرت چیست؟ یادمان رفت دربارهاش توضیح بدهیم. یادمان رفت که بگوییم این هم یک جور بیغیرتی است که دست در جیب فوتبال و پرسپولیس کنی، آن چه دارد و ندارد را برداری و بعد آن را به امان خدا رها کنی. شاید هم پرسپولیس فکر میکرد این کارش غیرت بعضی حضرات را به جوش میآورد تا فکری کنند. راستش خود ما هم اینطور فکر میکردیم اما زهی خیال باطل. برای جوشیدن، شرط اول این است که چیزی برای جوشیدن وجود داشته باشد.
فرمول فوتبال ایران حداقل برای پرسپولیس این است که این تیم هزینه میکند و جان میکند ولی منافعش را دیگران میبرند، بودجهاش را رقیبش میگیرد و جنگ و دعوا و هزینه هم برای پرسپولیس است. این همان عدالتی است که داشتیم دربارهاش صحبت میکردیم و چه قدر هم که چه بینقص!
*نگاه به دست بیگانه یا دستهای در کاسه؟
حالا بدون تعارف، یک سوال بپرسیم. در این روزهای سخت باید روی مملکت خودمان و مسوولانش حساب کنیم یا روی اروپاییها و آمریکا؟
به حرف که نیت، به عمل کار برآید. پرسپولیس اگر الان نگاهش به وین نباشد که شاید پولهایش در مالزی آزاد شود، پس نگاهش به کجا باشد. به جای پند و اندرز این و آن نگاه کنید که اوضاع از چه قرار است. وقتی اینجا دستها در کاسه برای برداشتن لقمه از فوتبال و کاسه برابر پرسپولیس، گره میخورد، چارهای نمیماند برای نگاه به جایی که اگر کورسوی امیدش به روشنایی هم بینجامد برای چند روز و چند ماه است. همیشگی نیست. امروز هست و فردا نیست. باز تهش میرسیم به کاسه چه کنم خودمان و کاسه زیر نیمکاسه آقایان. این یک دور باطل است برای درجا زدن همیشگی. برای کوچک نگهداشتن پدیدههایی که به ذات بزرگ هستند و این آدمهای کوچک را آزار میدهد. کوچکیشان را به یاد میآورد و باقی قضایا. راستی اینجا کدام دستها بیگانه هستند؟ بیگانهتر از دست هر بیگانه دیگر.