داستان ۸ آذر ۷۶ نیز از همین دست داستانهاست که با هر بار شنیدنش قند در دلمان آب میشود. وقتی روز شنبه، یکم آذر ۷۶ در بازی رفت مقدماتی جام جهانی ۹۸ فرانسه، هری کیول جوان در دیگ جوشان آزادی قفل دروازه احمدرضا عابدزاده را شکست قلب ۷۰ میلیون ایرانی به ضربان افتاد و انگار آرزوهای ما رنگ باخت . استرالیاییهای مغرور و پرادعا در اندیشه رزرو بلیت فرانسه بودند و تری ونبلز دست به سینه ایستاده و از رقص هری کیول لذت میبرد. دقایقی بعد اما خداداد عزیزی روی ارسال مهدی مهدوی کیا توپ را به گوشه دروازه مارک بوسنیچ فرستاد تا روزنههای امید برای بازی برگشت در کشور کانگوروها بازگردد. بازی تمام شد و یک بر یک نتیجهای بود که روی اسکوربورد استادیوم آزادی نقش بست. حال ما بودیم و آرزویی که آن را تنگ در آغوش چسبیده بودیم و یک هفته زمان داشتیم تا کاخ آرزوهایمان را دوباره از نو بسازیم . نیک میدانستیم که غیرممکن در قاموس فرهنگ ما ایرانیها واژههای نانوشته است. شاید وقتی هواپیمای حامل ۲۳ جوان ایرانی در فرودگاه ملبورن فرود آمد هیچ استرالیایی فکر نمیکرد که آنها قرار است آرزوهای کانگوروها را چال کنند و نامشان را بر سینه تاریخ سنجاق کنند. وقتی مردم ایران صبح روز شنبه هشتم آذر ۱۳۷۶ از خواب بیدار شدند همانند کودکی که روز دعا برای بارش باران چتر به همراه داشت قلب شان را به قلب ۱۱ یوز ایرانی گره زدند و عاشقانه برای پیروزی آنها دعا کردند. یادش بخیر آن روزها نه از پراید ۱۲۰ میلیونی خبری بود و نه از مرغ ۳۳ هزارتومانی! دغدغه ۷۰ میلیون ایرانی اما یک ماموریت بزرگ بود و آنهم صعود در خاک استرالیا! ساعت یک بعد از ظهر روز هشتم آذر ۷۶ احتمالاً پراسترسترین روز تیفوسیهای فوتبال ایران بود. ساندروپل مجاری در استادیوم کریکت سوت آغاز بازی را به صدا درآورد، رگبار حملات استرالیاییها آغاز شد. انگار که زمین تنها یک نیمه داشت و آن نیمه، نیمه ایران بود. احمدرضا حسابی دلبری میکرد و ما را از دیدن رقص یک عقاب جنوبی در قفس توری سیراب میکرد. رضا شاهرودی درگوشی به احمدرضا گفت این بازی کی تمام میشود؟ ایران در زمین خودش حبس شده بود و سرانجام در دقیقه ۳۰ هری کیول بازهم دروازه ایران را باز کرد. نیمه اول به اتمام رسید و بین دونیمه ویرای برزیلی رو به بازیکنان کرد و گفت: من دیگر چیزی برای گفتن ندارم خودتان بروید و هر هنری بلدید رو کنید. نیمه دوم شروع شد، بازهم حمله بازهم استرالیا و بازهم گل . این بار ویدمار بود که استادیوم کریکت را روی هوا فرستاد. رویاهای ما جلوی چشمانمان پرپر میشد و چهره در نقاب خاک میکشید. کریکت روی ابرها بود و کانگوروها غرق در شادی بودند. جیمی جامپ آمد و تور دروازه احمدرضا را پاره کرد همین مساله باعث شد تا با قطع جریان بازی بچهها ازنظر ذهنی آماده حماسه سازی شوند. ۱۵ دقیقه به پایان بازی مانده بود و انگار دروازه استرالیا کوچک و کوچکتر میشد اما یوزهای آریایی ققنوس وار از دل خاکستر برخاستند و قلب رویا را نشانه گرفتند. آری معجزه انگار داشت به ایران و ایرانی چشمک میزد، دقیقه ۷۵ بود که خداداد در یک شلوغی توپ را به کریم باقری رساند تا کریم قفل دروازه استرالیاییها را بشکند. تنها یک سنگر تا فتح رویای ۷۰ میلیونی باقیمانده بود. دقیقه ۸۰ شد، کریم بلند شد و مقتدرانه سر اول را زد و دایی روی زمین پاس عمقی را به خداداد رساند و خداداد توپ را به قلب تاریخ قل داد و حال دیگر او خداداد نبود، او غزال تیزپای آسیا لقب گرفت. صدای جواد خیابانی لرزان شد و وزن زمین به اندازه ۷۰ میلیون ایرانی سبک شد. ایران غرق در شادی و غرور شد، انگار غرور خفته ارتش ۷۰ میلیونی سر باز کرد و نام ایران را دوباره در گوش تاریخ فریاد زد. ۲۳ سال از شنبه هشتم آذر ۱۳۷۶ میگذرد اما برای ما ایرانیها هنوز هم احمدرضا همان جوان رعنای خوزستانی است که توپ را یک دستی میگیرد و با جویدن آدامس قلب ما را قرص میکند. هنوز هم علی دایی همان جوان سختکوش آذری است که در قلب ملبورن از جانش مایه میگذارد و خداداد هنوز هم همان غزال تیزپای آسیاست که بغض را در گلوی جواد خیابانی میکارد. پرچم ۳ رنگ ایران هنوز هم در پیست تارتان استادیوم کریکت در دستان احمدرضا عابدزاده میرقصد و میچرخد! تری ونبلز اکنون نیز انگشتبهدهان معجزه تاریخ را به نظاره نشست است و در خاطر ما هنوز هم مارک بوسنیچ روی زمین نشسته و توپ غلت غلتان از کنار پاهایش سینه رویا را میشکافد. هنوز هم با دیدن آن صحنهها اشک از گوشی چشمانمان میچکد و بغض گلویمان را چنگ میزند. این تیم دوست داشتنی و آن رویین تنان عزم آهنین غیرممکن را دریبل زدند و به فرانسه سلام کردند. چقدر خوش بود جام جهانی فرانسه که با آنها سلام گفت، آن تیم قاب عکسی از جنس غیرت و مردانگی برای ثبت در تاریخ است. آن تیمی که مرهمی بود بر تن زخمخورده میلیونها ایرانی . آن بازی مثل تکهای از تخت جمشید است، همانقدر باشکوه و زیبا، آن را قاب میگیریم و در کنج تاریخ سنجاق میکنیم و از دیدن آن یک دل سیر لذت میبریم. آری هنوز هم هشتم آذر است ….
غرور ۲۳ ساله

پیروزی نیوز - شاید دیدن یک فیلم تکراری و یا شنیدن یک آهنگ تکراری چندان برای ما خوشایند نباشد اما کیست که از نوشیدن چندباره یک چای داغ در یک عصر پاییزی و سرد لذت نبرد و یا از نظاره چندباره مادرش بند بند وجودش را ابتهاج تسخیر نکند؟
مطالب مشابه
درباره نویسنده
sahar darabpour مشاهده تمام مطالب